من همیشه تو این سالها برخورد دوگانه ای با عید نوروز و فصل بهار داشتم.تو بچگی مثل اغلب بچه ها دوست داشتم و خوشحال بودم.سالهای بعد کم کم حس های بد در من شکل گرفت به دلایل مختلف و دیگه دوست نداشتم و فقط میخواستم زودتر بگذره.تا همین یکی دو سال اخیر.سالهای بعد از ازدواج چالش هایی که با میم داشتیم و مسئله رفت و آمدها و عید دیدنی و این مسائل و تفاهمی که وجود نداشت هم به این موضوع دامن زد.الان ولی میتونم بگم جفتمون بزرگ تر شدیم و عاقل تر و دیگه حاد نیست این مسئله به اون صورت.خودم هم انگار آروم گرفته باشم.دیگه هیچ چی رو سخت نمیگیرم و اعتراف میکنم اینجوری خیلی راحت تر هم میگذره (:

برنامم برای شروع سال جدید اینه، بیشتر رو سلامت روانم کار کنم و تلاش کنم در جهت تزریق هرچه بیشتر آرامش و شادی به خودم و خانواده کوچکم.

و بی خیالی!

عجب چیزیست این بی خیالی و دنیا را به هیچ گرفتن!