اومدیم سفر.از اون سفرهای یهویی که صبح سرگرم کارها و زندگی روزمره بودی و شب همه چی کن فیکون شده و یهو به خودت میای میبینی داری وسیله جمع میکنی و تلاش و تقلا که چیزی جا نمونه!
***
نفس بچه خوبی بوده و خب طبیعیه بچه وقتی از روتین و اون فضای امن خونه خارج میشه بی قراری هایی داره.امیدوارم بقیه اش هم به خیر بگذره.
***
صبح زود میم موند پیش نفس و من و بچه ها رفتیم بیرون.بعد که برگشتیم اونا خوابیدند ولی من هرکاری کردم خوابم نبرد.از ۶تا ۸ پاشدم به مرتب کردن وسایل و شستن لباس و سروسامان دادن کارها.الان هم در سکوت نشستم که صبحانه بخورم.
***
ما زن ها با دستان قدرتمند و آگاهی و فکر روشنمون علاوه بر خودمون، زندگی و آینده چند نفر دیگه رو هم پیش میبریم و میسازیم.
***
خوشحالم تو آخرین روزهای تابستون تونستیم خاطره خوبی برای بچه ها بسازیم...