اینجا بدون من

اینجا بدون من

من از به زبان آوردنِ دوست داشتنم بیم دارم
هراس دارم که به هر جان کندنی
به زبان بیاورم
و شنیده نشود،
به زبان بیاورم
و زمانش نباشد،
به زبان بیاورم و پاسخم لبخندی از سرِ ترحم باشد
"نوشتن" اما
هیچکدام از این هراس ها رو ندارد،
مینویسی برای کسی که دوستش داری و بی خبر است،
و منتظر میمانی تا بگوید:
ای کاش یک نفر بود
تا این عاشقانه ها را برای من روی کاغذ می آورد،
و تو با تمام وجود میگویی
"من" آن یک نفرم

علی قاضی نظام

بایگانی

یادداشت دوم

چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۳۸ ب.ظ

نفس تا چند روز دیگه چهارماه رو تمام میکنه و وارد ماه پنجم زندگیش میشه.کار جدیدی که اخیرا یاد گرفته غلت زدن و چرخیدن هست.اولین باری که تلاش کرد برای چرخیدن و به شکم خوابیدن، خونه ییلاقی بود.یادمه سر سفره نشسته بودیم.یک دفعه چهارتایی پریدیم کنارش بس که ذوق مرگ شدیم از این حرکت و از این توانایی جدیدی که رو کرده بود!

بعد از اون چندبار دیگه هم این کار تکرار شد.اوایل نمیتونست خوب سرش رو بالا نگه داره.الان دیگه قشنگ حرفه ای شده و به محض اینکه میخوابونیمش سریع میچرخه و کله اش رو میگیره بالا و همه جا رو با تعجب نگاه میکنه و براش جالبه که عه دنیا رو میشه از این زاویه هم دید (:

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۳/۰۵/۲۴
Reyhane R