اینجا بدون من

اینجا بدون من

من از به زبان آوردنِ دوست داشتنم بیم دارم
هراس دارم که به هر جان کندنی
به زبان بیاورم
و شنیده نشود،
به زبان بیاورم
و زمانش نباشد،
به زبان بیاورم و پاسخم لبخندی از سرِ ترحم باشد
"نوشتن" اما
هیچکدام از این هراس ها رو ندارد،
مینویسی برای کسی که دوستش داری و بی خبر است،
و منتظر میمانی تا بگوید:
ای کاش یک نفر بود
تا این عاشقانه ها را برای من روی کاغذ می آورد،
و تو با تمام وجود میگویی
"من" آن یک نفرم

علی قاضی نظام

بایگانی

آخرین روزهای زمستان

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۴۴ ق.ظ

صبح شنبه از آخرین روزهای اسفند در حالی که هوا ابری و بادی و سرد هست و نشستم تو پذیرش آزمایشگاه و منتظرم نوبتم بشه...

دخترها رو اول صبح رسوندم مدرسه خوشحال و شاد و خندون چون امروز قراره برن اردوی خارج از شهر و از صبح کله سحر بیدار بودیم و وسیله آماده میکردیم و تدارک میدیدیم.

لذا از الان تا غروب تنهام و دیشب نشستم یه لیست بلند بالا نوشتم برای امروز که یه سری کارها انحام بشه.دلم میخواست الان همه چیز رو به راه و آماده بود و با خیال راحت به استقبال ماه رمضان و فصل بهار و البته ورود عضو جدید خانواده میرفتیم.ولی خب همیشه همه چیز اونجوری که تو میخوای پیش نمیره و اشکالی هم نداره.

سنگینی این روزها باعث میشه خواب و استراحت و راه رفتن و بقیه  فعالیت هام به سختی و کندی انجام بشه ولی من تسلیم نمیشم و همچنان صبح تا شب مثه فرفره دور خودم میچرخم.

نگرانی الانم اینه که بچه جان عجول باشه و زودتر از موعد بخواد به دنیا بیاد و من آماده نباشم.این فکرها با توجه به شرایطی که دارم یکی دو هفته است گریبانم رو گرفته ولی سعی میکنم بهش بی توجه باشم و به جاش توکل داشته باشم.

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۱۹
Reyhane R