اینجا بدون من

اینجا بدون من

من از به زبان آوردنِ دوست داشتنم بیم دارم
هراس دارم که به هر جان کندنی
به زبان بیاورم
و شنیده نشود،
به زبان بیاورم
و زمانش نباشد،
به زبان بیاورم و پاسخم لبخندی از سرِ ترحم باشد
"نوشتن" اما
هیچکدام از این هراس ها رو ندارد،
مینویسی برای کسی که دوستش داری و بی خبر است،
و منتظر میمانی تا بگوید:
ای کاش یک نفر بود
تا این عاشقانه ها را برای من روی کاغذ می آورد،
و تو با تمام وجود میگویی
"من" آن یک نفرم

علی قاضی نظام

بایگانی

ای جان و دل به گُنبد و گُلدسته ات مُقیم...

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۱۴ ق.ظ

چند روز قبل و همزمان با تعطیلات اخیر خیلی غیرمنتظره و یهویی راهی زیارت امام رئوف شدیم.همونجایی که ساعتها میتونی بشینی یه گوشه با خودت خلوت کنی و زار بزنی و کسی کاری به کارت نداره.همونجایی که کسی نمیپرسه کی هستی؟ از کجا اومدی؟ پولداری یا فقیر؟ عابد و زاهدی یا گناهکار؟ اینوری هستی یا اونوری؟

***

بچه جانمون پا به دنیا نگذاشته دومین سفر با مسافت بیش از هزار کیلومتر خودش رو انجام داد! امیدوارم در آینده هم خوش قدم و خوش سفر و خوش روزی باشه.هم برای خودش و برای ما.

***

مهمترین خاطره ای که این چند روز تو ذهن بچه ها موندگار شد این بود که چقد تو حرم همه مهربونن.چقد فضاش امن و آرامش بخشه.مخصوصا خُدام به نبات که کوچیکتر بود خیلی لطف داشتند.سوال که میپرسید با لبخند و مهربانی جواب میدادند و چون عید بود چپ و راست شکلات و دستبند و گیره مو می رسید بهش.

***

و منی که خودم رو ترکوندم با دونات های دکه نان رضوی بغل حرم! یعنی هربار که از اونجا رد میشدیم و میرفتیم و می اومدیم دخترکوچولوی درونم پا میکوبید زمین که من از اینا میخوام! روز آخرم چندتا گرفتم و آوردم شهر خودمون ذخیره روزهای آینده!

***

روز آخر از ۲نیمه شب تنهایی رفتم و ساعتها راه رفتم و چرخ زدم و ریه هام پر لذت شد.گرچه زمستون بود و هوا سرد ولی من درونم گرم بود و سرخوش بودم.سرخوشی و لذتی که هنوزم از وجودم بیرون نرفته...

موافقین ۱۴ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۲۵
Reyhane R