اینجا بدون من

اینجا بدون من

من از به زبان آوردنِ دوست داشتنم بیم دارم
هراس دارم که به هر جان کندنی
به زبان بیاورم
و شنیده نشود،
به زبان بیاورم
و زمانش نباشد،
به زبان بیاورم و پاسخم لبخندی از سرِ ترحم باشد
"نوشتن" اما
هیچکدام از این هراس ها رو ندارد،
مینویسی برای کسی که دوستش داری و بی خبر است،
و منتظر میمانی تا بگوید:
ای کاش یک نفر بود
تا این عاشقانه ها را برای من روی کاغذ می آورد،
و تو با تمام وجود میگویی
"من" آن یک نفرم

علی قاضی نظام

بایگانی

چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی؟

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۳۴ ب.ظ

بعد از یه روز پر مشغله و یه چرت کوتاه عصرگاهی و بدن درد ناشی از اون، موقع فکر کردن به موضوعی که این روزا دغدغه ام شده و البته فعلا بدون نتیجه موند، یهو این بیت شعر اومد تو ذهنم و هوس نوشتن کردم و بعد یادم اومد به خواستن و نشدن های قبلی.اینکه تو یه چیزی رو از ته دل میخوای و کاری از دستت برنمیاد.فقط باید بشینی و ببینی که اون چی برات خواسته و تو تقدیرت نوشته و من هنوز گاهی به اون خواسته فکر میکنم و به اینکه چرا نشد و خلاصه هنوز نتونستم بپذیرمش.گرچه دیگه برای هیچی تقلا نمیکنم و خودمو به در و دیوار نمیزنم.آروم و عاقل نشستم و نگاه میکنم.چون میدونم شرط اصلی اونه که باید بخواد و بشه!

***

از این روزها بخوام بگم در میانه هفت ماهگی حس میکنم از وقتی روزهای باقیمانده دورقمی شدند انگار همه چیز سریعتر میگذره و دیگه از اون کندی و رخوت و کشدار بودن ماه های اول خبری نیست.گاهی انقد سرگرم زندگی و بچه ها میشم که یادم میره تکون هاش رو چک کنم.یادم میره باهاش حرف بزنم و قربون صدقه اش برم و چیزهای مقوی و مفید بخورم تا دُردانه خانوم خوب وزن بگیره.البته اگه این هوس های مضر و علاقه به هله هوله جات و تنقلات و غذاهای فست فودی اجازه بدهند!

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۱۶
Reyhane R