اینجا بدون من

اینجا بدون من

من از به زبان آوردنِ دوست داشتنم بیم دارم
هراس دارم که به هر جان کندنی
به زبان بیاورم
و شنیده نشود،
به زبان بیاورم
و زمانش نباشد،
به زبان بیاورم و پاسخم لبخندی از سرِ ترحم باشد
"نوشتن" اما
هیچکدام از این هراس ها رو ندارد،
مینویسی برای کسی که دوستش داری و بی خبر است،
و منتظر میمانی تا بگوید:
ای کاش یک نفر بود
تا این عاشقانه ها را برای من روی کاغذ می آورد،
و تو با تمام وجود میگویی
"من" آن یک نفرم

علی قاضی نظام

بایگانی

بوی ماه مهر ^_^

جمعه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۴۷ ق.ظ

امسال یه سری اتفاق افتاد که دیگه خیلی تو حال و هوای مدرسه و شروع پاییز نبودیم.امروز که بالاخره فرصتی پیش اومد و نشستیم وسایلشون رو مرتب کردیم و آماده سازی، گفتم بیام و از حال و هوای این روزها بنویسم.برای من هنوز هم اون ذوق و شوق و حس غریبی که نمیدونی خوشحالی یا ناراحت و فک میکنی آه! بچه بالاخره داره ازت جدا میشه و اولین قدم هاش رو تو زندگی برای مستقل شدن برمیداره، وجود داره.ولی الان دیگه دُزش خیلی کم شده و انگار کم کم عادی میشه همه چی.یا تو باهاش کنار میای دیگه.بچه ها هم میپذیرند و کم کم می افتند رو روال.ولی دیدن مستقل شدن بچه ها خیلی لذت بخشه تو هر سنی که باشن...

***

صحبت این بود که کلاس سوم چه جوریه.نبات سوال میپرسید و نهال هم که اینجور مواقع حس بزرگتری و خود خفن پنداری بهش دست میده فوری میگفت اوووه! بدبخت شدی! کلاس سوم دیگه بچه بازی نیست! باید بشینی یه عالمه درس بخونی و مشق بنویسی و...🤦‍♀️😁 اونوقت من حین شنیدن این گفتگو فقط به این فک میکردم که خداوندگارا! یعنی یه بچه ی دیگه باید دوباره از اول جدول ضرب رو یاد بگیره؟ 😩🤕🤦‍♀️

***

قرار بود بخاطر برداشت محصول شنبه بچه ها نرن مدرسه ( که بعد برنامه عوض شد و قراره برن) اونوقت نبات هی اصرار که نه! من باید هرجوری شده روز اول رو مدرسه باشم! میگم چرا خب؟ برنامه خاصی داری؟ میگه میترسم من نباشم سارا و زینب (دوستای صمیمی و اکیپ سه نفره شون) دوست جدید پیدا کنن! میگم به این سرعت آخه؟ ماشالا وفاداری موج میزنه🤦‍♀️🤣🤣

***

دیشب داشتیم برمیگشتیم نهال و نبات و دخترخاله شون صندلی عقب نشسته بودن و با هم حرف میزدند و از خاطرات مدرسه میگفتند.این وسط کلِ بدبختی هم گذاشته بودن و مقادیر زیادی بلوف هم قاطی حرفاشون بود.بیشتر از همه هم نبات حرف میزد و با هیجان خاطره تعریف میکرد و به بقیه مهلت نمیداد! نهال شاکی برگشته میگه این آقایونی هستند که دو سال میرن خدمت تا آخر عمر خاطره دارند؟ نبات ما هم همینه! کلا دوسال رفته مدرسه به اندازه تمام عمرش خاطره داره واسه تعریف کردن 😒🤦‍♀️😂😂

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۳۱
Reyhane R

نظرات  (۴)

ما هم همچنان اصلا در حال و هوای مهر نیستیم.

من یکم دلشوره دارم

ای جان چقدر از حرفاشون خندیدم

پاسخ:
مدرسه که شروع بشه کم کم حال و هواش هم میاد🙂
فک کنم در این حد طبیعیه...
🥰🥰😘

😂😂😂از دست بچه ها...یاد بچگیام افتادم

پاسخ:
🥰🥰😅😅

وای من چقدر به پارگراف آخر خندیدم

خدا حفظشون کنه

منم دقیقا مثل نبات بودم. بنظرم خیلی خوبه این یعنی واقعا بهش خوش میگذره:)

پاسخ:
همیشه لبت خندون باشه الهی🙂
زنده باشی🥰🥰😘
جالبه که دوتا خواهر روحیات و اخلاق کاملا متفاوتی از همدیگه دارن🙃

امان از دست این وروجکاااا😅😅😅

پاسخ:
😅😅❤❤

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">