امروز را روز عمل به وعده ها و تیک خوردن نود درصدی لیست و قورت دادن قورباغه ها نام گذاری میکنیم! از اون روزایی که وقتی تموم میشه و میرسی به آخرشب یه آخیش و یه خسته نباشید جانانه به خودت میگی! جدیدا به این نتیجه رسیدم برای کارهایی که مدت هاست میخوای انجام بدی و نمیشه، به جای نشستن و فک کردن و بالاپایین کردن و برنامه ریزی کردن، یکهو و یک دفعه و بدون معطلی باید پاشی و اون کار رو انجام بدی! قبل از اینکه ذهنت درگیر انجام دادن یا ندادن و ساختن بهونه های جدید بشه.

داستان فرش آشپزخونه ی ما اینجوری بود که اول یه گلیم فرش بود که به مرور زمان بدشکل و پر لک شده بود و هربار هم که میرفت قالیشویی بدون تغییر برمیگشت.بگی نگی زمخت بود و احساس بدی داشتم بهش.تا اینکه دو هفته پیش رفتیم و یه فرش جدید خریدیم.نرمولی و قشنگ و یکدست.میخواستم اول فریزر و یخچال رو تمیز کنم و کف آشپزخونه رو بشورم و بعد بندازیمش که خورد به مریضی بچه و موند تا امروز.امروز بالاخره فریزر تمیز و مرتب شد و کف آشپزخونه شسته و خشک شد و فرش جدید افتتاح شد.


شاید خنده دار باشه ولی من با همین تغییرات کوچیک حالم خوبه و هربار میام داخل آشپزخونه یه جون به جونام اضافه میشه.یا میشینم به این فک میکنم که نفس کوچکم دیگه راحت رو این فرش چاردست وپا میره و میاد‌.بچه ها اینجا میشینن.حرف میزنیم و آشپزی میکنیم و با این فضای جدید آشپزخونه کیف میکنیم.میز و صندلی رو هم یه گوشه گذاشتم تا هم جا باز و وسیع باشه و هم یه گوشه دنج باشه واسه وقتایی که احتیاج به خلوت و تمرکز دارم.

الان که نزدیک ده شب جمعه است همه خوابیدند و من در حالی که همه جا تاریکه وسط آشپزخونه دراز کشیدم و منتظرم شیربرنج سحری آماده بشه و خاموش کنم و بخوابم.در حالی که پرده رو جمع کردیم و پنجره بازه و باد خیلی خنکی میادو بهار دیگه خیلی خیلی نزدیکه ^_^